جدول جو
جدول جو

معنی دندان افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

دندان افکندن(سَ / سِ بَ اُ دَ)
دندان فکندن: اسداس، دندان افکندن شتر به هشت سالگی. (منتهی الارب). رجوع به دندان شکستن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
دندان ریختن:
چو تیغ او شکند شیر شرزه را چنگال
چو تیر او فکند پیل مست را دندان.
امیرمعزی (از آنندراج).
، فروریختن دندان (از ترس) :
ماهی چرخ بفکند دندان
از نهنگ زبانور تیغش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ وَ دَ)
دندان فشاندن. دندان افکندن. دندان ریختن:
تا زبان شکل است شمشیرش همه شیران رزم
بس که دندانها ز بیم آن زبان افشانده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
از ریشه بیرون آوردن دندان. (ناظم الاطباء). کندن دندان. بیرون کشیدن دندان. قلع دندان:
در دهان دار تابود خندان
چون گرانی کند بکن دندان.
؟ (از امثال و حکم دهخدا).
، کنایه از قطع طمع کردن باشد. (از ناظم الاطباء) (برهان) (از آنندراج). کنایه از یأس و ناامیدی است. (از لغت محلی شوشتر) ، مقهور و مغلوب ومعدوم کردن:
مژده مژده کآن عدو جانها
کند قهرخالقش دندانها.
مولوی.
لب خشک مظلوم گو خوش بخند
که دندان ظالم بخواهند کند.
سعدی (بوستان).
، کنایه است از آزار و اذیت کردن.
- دندان از (ز) بن برکندن، شکست دادن. مقهور و مغلوب ساختن:
کدام حادثه دندان نمود با تو به کین
که صولت تو ز بن برنکند دندانش.
ظهیر فاریابی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دندان کندن
تصویر دندان کندن
کنایه از اعراض کردن
فرهنگ لغت هوشیار